ابوالحسن ابی نعل می گوید:
یک شب جمعه قصد زیارت مقابر قریش را نمودم و از آنجا که خایف بودم، از خادم درخواست کردم درهای ورودی معابر را قفل نماید. او نیز اطاعت نموده و همین کار را انجام داد.
شب از نیمه گذشته بود و من مشغول دعا،زیارت و نماز بودم . صدای پایی از نزد قبر امام موسی کاظم شنیدم،ناگهان مردی را دیدم که زیارت می خواند. او بر آدم و انبیاء اولوالعزم و به
همه ایمه معصومین(ع) سلام و درود فرستاد،اما زمانی که به امام زمان (ع) رسید سکوت نمود.
من در شگفت شدم. بعد از نماز به زیارت امام محمد تقی (ع) پرداخته و به من روی نمود و گفت:چرا دعای فرج نمی خوانی؟ آنگاه دعایی به من یاد نمودو خارج شد.
ابوالحسن می گوید:در ها را امتحان کردم ولی همه بسته بودند. از خادم سوال کردم،گفت:این مولای ما صاحب الامر (عج)است،من بارها او را در این مکان دیده ام،البته در زمانی که خلوت بوده است.
|
امتیاز مطلب : 63
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13